کد مطلب:29703 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

حاضر جوابی












5693. نهج البلاغة: گروهی از یهودیان به علی علیه السلام گفتند: هنوز پیامبرتان را دفن نكرده بودید كه با هم درگیر شدید.

فرمود: «ما درباره آنچه از اوست، اختلاف كردیم، نه در خود او؛ [1] امّا شما هنوز پایتان از آب دریا خشك نشده بود كه به پیامبرتان گفتید: "اجْعَل لَّنَآ إِلَهًا كَمَا لَهُمْء َالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛ [2] همان گونه كه برای آنان خدایانی است، برای ما [ نیز ]خدایی قرار ده. [ موسی علیه السلام] گفت: به راستی كه شما نادانی می كنید"».[3].

5694. نهج البلاغة: از علی علیه السلام پرسیده شد: چگونه خداوند، بندگان را با این همه فراوانی، حسابرسی می كند؟

علی علیه السلام فرمود: «همان گونه كه با همه فراوانی شان، روزی شان می دهد».

گفته شد: چگونه آنان را حسابرسی می كند، در حالی كه آنان، او را نمی بینند؟

علی علیه السلام فرمود: «همان گونه كه او را نمی بینند و او روزی شان می دهد».[4].

5695. الأمالی: ابن كَوّاء به علی علیه السلام گفت: ای امیر مؤمنان! بین آسمان و زمین، چه قدر فاصله است؟ فرمود: «به مقدار یك دعای مستجاب».[5].

5696. نهج البلاغة: درباره فاصله مشرق تا مغرب، از علی علیه السلام پرسیده شد. فرمود: «[ به اندازه] مسیری كه خورشید در یك روز می پیماید».[6].

5697. الغارات - به نقل از ابو عمرو كِنْدی، در بیان پرسش های ابن كَوّاء از علی علیه السلام -: [ ابن كوّاء] پرسید: بین آسمان و زمین، چه قدر فاصله است؟ فرمود: «[ به اندازه] تیررس چشم و [ به اندازه] دعایی به یاد خدا، كه مستجاب شود. جز این را نمی گوییم. گوش كن كه من، غیر از این، چیزی نمی گویم».[7].

5698. امام علی علیه السلام - در هنگامی كه ابن كوّاء گفت: ای امیر مؤمنان! از جای پایت تا عرش پروردگارت، چه قدر فاصله است؟ -: مادرت، داغت را ببیند! به انگیزه یاد گرفتن بپرس، نه برای آزار رساندن. از جایی كه ایستاده ام تا عرش پروردگارم، به مقداری است كه گوینده ای خالصانه بگوید: « لا إله إلّا اللَّه ».[8].

5699. امام علی علیه السلام - در پاسخ پرسش كننده ای -: امّا پسری كه از پدرش كهن سال تر است وپسری دارد كه از او كهن سال تر است، او «عُزیر» است. خداوند، او را در چهل سالگی برانگیخت، حالْ آن كه پسرش صد و ده سال داشت.[9].

5700. خصائص الأئمّةعلیهم السلام: كعب الأحبار گفت:... ای ابو الحسن! از كسی به من خبر ده كه پدر نداشت، و از كسی كه خویشی نداشت، و از جایی كه قبله ندارد.

فرمود: «آن كه پدر نداشت، عیسی علیه السلام بود؛ آن كه خویشی نداشت، آدم علیه السلام بود؛ و آن جاكه قبله ندارد، خانه خداست كه خودش قبله است و برایش قبله نیست. بپرس، ای كعب!».

كعب گفت: ای ابو الحسن! از سه چیزی كه در رَحِمْ قرار نگرفته اند و از بدنْ خارج نمی شوند، مرا خبر ده.

فرمود: «عصای موسی علیه السلام [ كه اژدها شد]، شتر ثمود و قوچ ابراهیم علیه السلام».

آن گاه فرمود: «بپرس، ای كعب!».

كعب پرسید: ای ابو الحسن! تنها یك چیز باقی مانْد. اگر مرا از آن خبر دهی، شاهكار كرده ای!

علی علیه السلام فرمود: «بگو، ای كعب!».

پرسید: گوری كه صاحبش را با خود بُرد [، كدام بود] ؟

علی علیه السلام فرمود: «این، [ در مورد] یونس بن متّی است، هنگامی كه خداوند عزّوجل او را در شكم نهنگ، زندانی كرد».[10].

5701. تذكرة الخواصّ - به نقل از ابن مُسَیَّب -: پادشاه روم به عمر نوشت:... امّا بعد؛ چند پرسش از تو دارم. از آنها مرا خبر ده. چه چیز است كه خدا آن را نیافریده؟ و چه چیز است كه خدا آن را نمی داند؟ و...

علی علیه السلام، نامه را خواند و فوری در پشت نامه نوشت:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.... امّا آنچه خدا نمی داند، سخن شماست كه می گویید: او فرزند و همراه و شریك دارد. "مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ و مِنْ إِلَهٍ؛ [11] خدا، فرزندی اختیار نكرده است و با او معبودی دیگر نیست". "لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ؛ [12] نه كسی را زاده و نه از كسی زاییده شده است".

و امّا آنچه پیش خدا نیست، ستمكاری است. "وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّمٍ لِّلْعَبِیدِ؛ [13] و پروردگار تو به بندگان [ خود]، ستمكار نیست".

و امّا آنچه همه اش دهان است، آتش است كه هر چه در آن افكنده شود، می خورَد.

و امّا آنچه همه اش پاست، آب است.

و امّا آنچه همه اش چشم است، خورشید است.

و امّا آنچه همه اش بال است، باد است.

و امّا آن كه خویشی نداشت، آدم علیه السلام بود.

و امّا آنان كه زهدانیْ آنها را در برنگرفته، عصای موسی علیه السلام [ كه اژدها شد]، قوچ ابراهیم علیه السلام، آدم و حوّاعلیهما السلام هستند.

و امّا آن كه بدون جانْ نفس می كشد، صبح است، به خاطر سخن خدای متعال كه می فرماید: "وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ؛ [14] سوگند به صبح، چون دمیدن گیرد!".

و امّا رونده، طور سیناست. هنگامی كه بنی اسرائیل، نافرمانی كردند در حالی كه بین آن كوه و سرزمین مقدّس، چند روز راه بود، خداوند، قطعه ای از آن كوه را كَند و برایش دو بال از نور ساخت و آن را از زمین كَند و این، معنای سخن خداوند است كه: "وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ و ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ و وَاقِعُ م بِهِمْ؛ [15] و [ یاد كن ]هنگامی را كه كوه [ طور] را بر فرازشان سایبان آسا برافراشتیم و چنان پنداشتند كه [ كوه] بر سرشان فرو خواهد افتاد". و به بنی اسرائیل گفت: اگر ایمان نیاورید، آن را روی شما خواهم انداخت. و هنگامی كه توبه كردند، آن را به جای اصلی اش برگردانْد.

و امّا جایی كه جز یك بارْ خورشید بر آن نتابیده است، زمینِ زیر دریاست، هنگامی كه خداوند عزّوجل آن را برای موسی علیه السلام گشود و آب، چون كوهی بالا آمد و با تابش خورشید بر آن، خشك شد و سپس آب، به جای اصلی خود برگشت.

و امّا درختی كه سواره زیر سایه آن، یكصد سال راه می رود، درخت طُوبی است و آن، همان سِدْرةُ المُنتهی در آسمان هفتم است كه اعمال آدمیزادگان به آن جا می رود و این درخت، از درخت های بهشت است و در بهشت، قصری و خانه ای نیست، مگر آن كه شاخه ای از این درخت در آن جا هست. نمونه آن در دنیا، خورشید است كه اصل آن یكی است؛ ولی نورش در همه جا پراكنده است.

و امّا درختی كه بدون آب روییده، درخت یونس علیه السلام است كه معجزه وی بود، طبق سخن خداوند كه می فرماید: "وَ أَم نبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِّن یَقْطِینٍ؛ [16] و بر بالای [ سرِ] او درختی از [ نوع] كدوبُن رویانیدیم".

و امّا غذای بهشتیان، نمونه آن در دنیا غذای جنین در شكم مادر است كه از ناف مادر تغذیه می كند و ادرار نمی كند و مدفوع ندارد.

و امّا رنگ ها[ ی مختلف جدا از هم برای یك ماده سیّال] در یك كاسه، نمونه اش در دنیا تخم مرغ است كه دارای دو رنگ سفید و زرد است و با هم آمیخته نمی شوند.

و امّا كنیزكی كه از سیبْ بیرون می آید، نمونه اش در دنیا كِرمی است كه از سیبْ بیرون می آید و تغییری نمی كند.

و امّا كنیزكی كه بین دو نفر [، مشترك] است، نخل است كه در دنیا از آنِ مؤمنی چون من و كافری چون توست، ولی در آخرت، از آنِ من است، نه تو؛ چون آن نخل در بهشت است و تو وارد آن نمی شوی.

و امّا كلیدهای بهشت، " لا إله إلّا اللَّه " و " محمّدٌ رسولُ اللَّه " است».

ابن مُسَیَّب گفت: هنگامی كه قیصر، نامه را خوانْد، گفت: این سخن، جز از خاندان نبوّت، بیرون نیامده است.[17].

5702. بحار الأنوار: [ علی علیه السلام] در بصره در حقّ آهنگرانی كه از كسانی درِ آهنی خریده بودند، داوری كرد. صاحبانِ در گفته بودند: وزن این، چندین و چند مَن است. آهنگران هم حرفشان را قبول كرده، آن را خریده بودند. وقتی آن را روی دوش گرفتند، به فروشندگان گفتند: در، به آن وزنی كه گفتید، نیست. و از آنان خواستند كه وزن آن را كم تر حساب كنند؛ ولی چون فروشندگان، قبول نكردند، در را به آنها برگرداندند.

نزد امیر مؤمنان رفتند. علی علیه السلام به آنان فرمود: «راهنمایی تان می كنم. آن را كنار آب ببرید». در را برداشتند و در قایق كوچكی گذاشتند و جایی را كه سطح آب به آن رسیده بود، علامت گذاشتند.

آن گاه فرمود: «به جای در، خرمای وزن شده در قایق بریزید» و آنان، آن قدر خرمای وزن شده در قایق ریختند تا آب به جای علامت رسید.

پرسید: «چه قدر ریختید؟».

گفتند: چند و چند رَطل.

علی علیه السلام فرمود: «این، وزن آن در است».[18].

5703. الفضائل: روایت شده است كه زنی كودك شش ماهه ای را روی بام گذاشت و كودك، خود را روی زمین كشید تا از پشت بام خارج شد و روی ناودان نشست.

مادرش روی بام آمد و نتوانست وی را بگیرد. نردبانی آوردند و روی دیوار گذاشتند؛ امّا نتوانستند بچه را بگیرند؛ چون بلندی ناودان، زیاد بود و از لب بام، فاصله داشت. مادرش فریاد می زد و نزدیكان بچّه، گریه می كردند.

حادثه در زمان عمر بن خطّاب بود. نزد وی آمدند و او هم همراه مردم به محلّ حادثه آمد و همه در این جریان، متحیّر ماندند و گفتند: جز علی بن ابی طالب، كسی نمی تواند چاره ساز باشد.

علی علیه السلام را حاضر كردند. مادر كودك در برابر علی علیه السلام شروع به شیون كرد. امیر مؤمنان، نزد بچّه آمد و با بچه حرف زد؛ امّا بچه نفهمید. علی علیه السلام فرمود: «بچه ای هم سنّ او بیاورید».

بچّه ای آوردند. دو كودك به یكدیگر نگاه كردند و با زبان كودكانه با هم حرف زدند. كودك از ناودان به پشت بام برگشت و در شهر، شادمانی ای به وجود آمد كه تا آن روز، كسی مثل آن را ندیده بود.[19].









    1. یعنی ما در آنچه از وی روایت شده است، اختلاف كردیم و نه در درستی پیامبری آن حضرت.
    2. اعراف، آیه 138.
    3. نهج البلاغة: حكمت 317، الأمالی، سیّد مرتضی: 198/1. نیز، ر. ك: جواهر المطالب: 259/1.
    4. نهج البلاغة: حكمت 300، الأمالی، سیّد مرتضی: 103/1، روضة الواعظین: 41.
    5. الأمالی، سیّد مرتضی: 198/1، مناقب آل أبی طالب: 383/2، بحار الأنوار: 5/84/10.
    6. نهج البلاغة: حكمت 294، الغارات: 180/1، بحار الأنوار: 25/166/58.
    7. الغارات: 180/1، بحار الأنوار: 13/93/58، نهج السعادة: 342/632/2.
    8. الاحتجاج: 139/614/1، بحار الأنوار: 2/122/10.
    9. مناقب آل أبی طالب: 385/2، الصراط المستقیم: 19/2، بحار الأنوار: 7/88/10.
    10. خصائص الأئمّة: 89. نیز، ر. ك: الخصال: 1/456، بحار الأنوار: 1/3/10.
    11. مؤمنون، آیه 91.
    12. اخلاص، آیه 3.
    13. فصّلت، آیه 46.
    14. تكویر، آیه 18.
    15. اعراف، آیه 171.
    16. صافّات، آیه 146.
    17. تذكرة الخواصّ: 145، الغدیر: 248/6.
    18. بحار الأنوار: 45/286/40.
    19. الفضائل، ابن شادان: 56، بحار الأنوار: 36/267/40.